باران عشقمباران عشقم، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره

باران عشق

لحظه آشوب

لحظه ای با لمس نبودن تو! مَردم لحظه ای با تصور دست و پا زدن تو میان تاریکی و آب روان دست و پاهام سست شد هراسان و سرگشته فقط گشتم با تمام توان مانده ام صدایت کردم دخترم ... بارانم ... باران ... لحظه ای که محاصره شدم میان از دست دادنت میان تاریکی و تنهایی بغض و اشک و لرزش دست و پاها وجودم رو میکشوند به بی حالی ولی دخترکم بند بند وجودم قدرت شد برای یافتن و به آغوش کشیدنت از پا نایستادم وقتی پاهایم میلرزید وقتی ترس به پهنای هستی وجودم رو محاصره کرد به خودم گفتم فقط بدو! بگرد، بدو، بدو   وقتی پاشنه کفش هام توی سبزه و گل گیر میکرد هم نایستادم وقتی برای رد شدن از یک جوی کوچک سنگی توان نداشتم و دستی غریبه به سویم د...
12 تير 1395
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به باران عشق می باشد